Translate

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۳

شعر میتراود مهتاب از نیما یوشیج در وصف دکتر محمد مصدق

میتراود مهتاب
میدرخشد شب تابنیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته ی چند؛ خواب در چشم ترم میشکند
نگران با من استاده سحر
صبح میخواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم میشکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کِشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم میشکند
دستها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث میپایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم میشکند
می تراود مهتاب
میدرخشد شب تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در میگوید با خود:
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم میشکند.