عشق با خلاقیت میماند.
تلاش برای تکرار لحظه های سپری شده ی شور و شیدائی یا نوستالژی دوران اوج، عشق را فرتوت تر و فرسوده تر نشان میدهد.
باید هر روز صبح را با فراموشی چشم باز کرد، فراموشی عشقهای پیشین.
با آفتاب نو از نو عاشق شد.
عشق امروز نباید هیچ نشانی از تقلیدِ عشق روزهای گذشته داشته باشد وگرنه باسمه ای و کلیشه ای از آب در خواهد آمد؛ صورتی بی جان و پریده رنگ.
معشوق، هرگز با عشق دیروز خرسند نخواهد بود.
کسی که عشق میورزد، باید نخست دوست داشتن و خوکردن با تنهائی را آموخته باشد.
عشق درمانی برای هیچ دردی نیست، از جمله تنهائی!.
بار کردن درد و درمان بر عشق، آنرا تباه میکند و تلخ.
بودن، تنها بودن است.
کسیکه با تنهائی خود نمیسازد، از بودن خود میگریزد.
برای عشق، نوعی سکونت در خود و سازش با بودنِ خویش ضروریست.
آن کس که از بودن خود بیزار است و تنهائی را ترسناک می یابد، به دشواری با بودنِ دیگری کنار خواهد آمد.
تلاش برای تکرار لحظه های سپری شده ی شور و شیدائی یا نوستالژی دوران اوج، عشق را فرتوت تر و فرسوده تر نشان میدهد.
باید هر روز صبح را با فراموشی چشم باز کرد، فراموشی عشقهای پیشین.
با آفتاب نو از نو عاشق شد.
عشق امروز نباید هیچ نشانی از تقلیدِ عشق روزهای گذشته داشته باشد وگرنه باسمه ای و کلیشه ای از آب در خواهد آمد؛ صورتی بی جان و پریده رنگ.
معشوق، هرگز با عشق دیروز خرسند نخواهد بود.
کسی که عشق میورزد، باید نخست دوست داشتن و خوکردن با تنهائی را آموخته باشد.
عشق درمانی برای هیچ دردی نیست، از جمله تنهائی!.
بار کردن درد و درمان بر عشق، آنرا تباه میکند و تلخ.
بودن، تنها بودن است.
کسیکه با تنهائی خود نمیسازد، از بودن خود میگریزد.
برای عشق، نوعی سکونت در خود و سازش با بودنِ خویش ضروریست.
آن کس که از بودن خود بیزار است و تنهائی را ترسناک می یابد، به دشواری با بودنِ دیگری کنار خواهد آمد.