Translate

دوشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۹۲

وفات دکتر مصدق

چند اتاق تودر تو و عکسهائی از او بر دیوار؛ اتاقهائی سرد و نمور که تاریخی را به خود دیده اند. اتاقهائی که هر گوشه شان تنها؛ تنهائی او را به یاد میاورند.
۱۰ سال زمان کمی نیست؛ یک عمر است. پیر احمدآباد چگونه این قفس را تحمل کرده؟ چگونه اورا در این زندان تاریک به بند کشیدند؟
۱۰ سال از تبعید مصدق به روستای احمدآباد میگذشت.
مردی که زندگی اش را فدای استقلال و آزادی میهنش کرده بود.
دهمین سال تبعیدش را در کنج عزلت و گوشه احمدآباد میگذرانید؛ یکی از روزهای آبان ماه ۱۳۴۵خ به پسرش غلامحسین (که پزشکی منخصص بود) از زخم و تاولی که سقف دهانش را می آزرد گفت و اینکه خودش حدس میزند از نوشیدن چای داغ باشد.
غلامحسین پس از مشورت با سایر پزشکان قرار میگذارد که پدر را برای معاینات دقیقتر به تهران ببرند. با مجوز ساواک(سازمان امنیت ملی کشور) و شخص شاه(فقید) دکتر مصدق به تهران اعزام میشود و پزشکان در تهران تاول را مشکوک به سرطان فک دهان تشخیص دادند و قرار شد محل تاول را با اشعه کبالت بسوزانند ولی پس از چندروز عضلات گردن او متورم و دردناک شد. پزشکان کبالت را قطع کرده داروی مسکن برایش تجویز نمودند.
پس از تشخیص بیماری در بیمارستان تهران پسران(احمد و غلامحسین) دکتر مصدق تصمیم میگیرند که ایشان را برای ادامه معالجات به اروپا ببرند ولی وقتی این امر را با او در میان میگذارند؛ دکترمصدق بر آشفت و پرخاش کرد که: ٬چرا باید به اروپا بروم؛ پس شما که دکتر هستید و در خارج تحصیل کرده اید چکاره اید؟ اگر واقعا علم آموخته اید مرا همینجا مداوا کنید اگر دروغ است و مردم را گول میزنید؛ آن حرف دیگریست! مگر من با دیگران چه فرقی دارم؛ مگر همه مردم وقتی بیمار میشوند برای مداوا به اروپا میروند؟٬

  • حتی در مورد آوردن پزشک از خارج نیز به شدت مخالفت کرد و  گفت: لعنت خداوند بر من یا هرکس دیگری که در این زمان خرج چندین خانوار این ملت فقیر را صرف آوردن دکتر از خارج کند.

درد گلو و گردن شدت پیدا کرد به نحوی که به سختی غذا میخورد در یکی از روزهای سرد اسفند ماه همان سال وقتی احمد(پسرش) او را با اتومبیل از بیمارستان به خانه[در تهران]  میبرد خیابانهای منتهی به خانه را برای مراسمی بسته بودند و به اتومبیلها اجازه عبور نمیدادند لاجرم احمد پدر را با همان حال نزار و بیمار در آن هوای سرد پیاده به منزل برد. دکترمصدق به دنبال سرماخوردگی تب کرد که پس از چندروز با مراقبتهای ویژه بهبود یافت و تب قطع شد اما ضعف مزاج و عدم توانائی خوب غذاخوردن و مصرف داروهای متعدد منجر به خونریزی معده شد و معالجات بعدی نیز به علت ضعف کلیه ها و جذب خون موثر نیوفتاد و از نیمه شب چهاردهم اسفند ماه دکترمصدق به اغما رفت و صیح همان روز در بیمارستان نجمیه درگذشت.
بدین ترتیب پیر و پدر سیاست ضد استعماری در ایران از میان ایرانیان پرکشید اما راه و مرام او بر صفحه تاریخ ایران زمین جاودانه باقی ماند.
«بابک رفیعی 14.30 @ 07/10/2013»