Translate

جمعه، آذر ۱۵، ۱۳۹۲

ماندلا

 نلسون ماندلا؛ بدون شک یکی از تاثیرگذارترین و محبوب ترین شخصیتهای تاریخ سیاسیِ عصر حاضر به شمار میرود. از معدود انقلابیونی که پس از پیروزی انقلابش، سد راه آینده نشد، نه دیکتاتور شد و نه فرزندانش را بلعید(۱)* بلکه حتی راه را بر دیکتاتوری سیاه[پوستان] نیز بست. کسی نمیدونه دنیای سفید[پوستان] بدون جمله معروفش: «میبخشیم اما فراموش نمیکنیم» چگونه میتوانست از زیرسایه شرم آپارتاید و برده داری برون آید.
 (زندانی «شماره ۴۶۶۶۴» [نلسون ماندلا])
مسئله ای که در مورد ماندلا ماندگار شد، طراوت روح ماندلا بود، پیروزی او بر نَفسِ خشم و خشونت؛ روحیه ای که ماندلا احتمالا مرهون صیغل یافتن و تکاملش در سیاه چالهای زندان بوده است.
فراموش نکنیم که نلسون «راه طولانی آزادی» را با مبارزه مسلحانه و مشخصا با کُشتن آغاز کرد و برای آن به زندان رفت اما بعدها طی ۲۷ سال زندگی در حبس فرصت یافت به کُنهِ شومِ خشونت و آثار مخرب آن بیندیشد و از پی آن برآمد تا به قول حافظ «طرحی نو براندازد». زندان آدمی را به تفکر وامیدارد؛ دیوارهای زندان ترا هرروزه به محاکمه میکشند و دادخواهیِ خود، از خویشتنِ خویش را در آن مکان چاره ای نیست.
ماندلا؛ نه با خشونت که با غلبه بر خشونت موفق شد بساط تبعیض نژادی را از سرکشورش بازکند و زمانی بزرگ شد که توانست هردو نژاد سیاه و سپید را زیر یک بیرق از گزند تنفر و انتقام در امان بدارد؛ بیرقی از جنس «رنگین کمان»!.
ماندلا سه بار ازدواج کرد ولی رد ِپای همسر دومش «وینی» را محسوس تر میتوان بر قلب و روحش مشاهده کرد. خودش در مورد «وینی» میگوید: او [وینی] زیبا بود و جوان و پراز احساس و من یک زندانی بنابراین کاملا قابل فهم و درک است! (اشاره به ماجرای خیانت «وینی» در زمانی که وی در زندان بود).
شاید نقطه عطف شخصیت ماندلا کنار کشیدن او از صحنه سیاست بود در شرایطی که هنوز مقبولیت قابل توجهی در جامعه آنروز افریقای جنوبی داشت. نمونه بارز خداحافظی در اوج که همه سیاستمداران آرزوی آنرا دارند ولی معمولا در موقع مقتضی بنابرخواهش دل قادر به انجام آن نیستند.
در باب کناره گیری ماندلا از قدرت یکی از دوستان و وزرای[مسکن] سابق او اینچنین میگوید: او به همه دروغ گفت تا از زیر بارِ
مسئولیت فرار کند؛ او گفت کنار میرود تا به کشاورزی بپردازد ولی دروغ میگفت او میرفت که با مردمش ِآنگونه که میپسندید زندگی کند؛ نه آنگونه که مسئولیت از او انتظار داشت.
و کلام آخر اینکه؛ «او خود را از مردم میدانست، نه بَر مردم»
[بابک رفیعی]
(۱)* کنایه از ضرب المثلِ؛ «انقلابها ابتدا فرزندان خود را میخورند».