منطقه ی خاورمیانه از دیرباز به گهواره ی تمدن بشری شهرت داشته و سنگینی سایه ی نام ایران به عنوان دروازه دار این مهد را بر تاریخِ تمدنِ منطقه، چاره ای نیست. مسئله ایکه باعث بقای کشور حتی در سختترین دوره های زمانی بوده است؛ به مانند دوران استعمارسنتی یا جنگهای جهانی که ایرانیان به جز تمدن و فرهنگی غنی، درواقع چیزی برایشان باقی نمانده بود. و شک ندارم مردم قادرند تمامیت ارضی ایران را ازاین به بعد هم با خون خود تضمین بنمایند.
اما تحولات اخیر درمنطقه به گونه ای رقم خورده که به نظر میرسد طبلهای جنگی فراگیر درحال نواخته شدن است. معروف است که گویند: هرچند ده سال وقتی تمام پول دنیا ازکف به راس هرمِ جامعه یِ جهانی میرسد و یکجا به روی هم انباشته میشود؛ پس جنون جنگ و جهانگشائی باآن ثروت هم جرقه میخورد.
رهبران عربستان سعودی که کشورشان ثروتمندترین کشور منطقه ی خاورمیانه و یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا به شمار می آید، از دیرباز به مرام سیاسی محافظه کارانه و رفتارسیاسی محتاطانه مشهور بوده اند ولی طی سالهای اخیر به نظر میرسد دکترین منطقه ای عربستان سعودی از تقویت دفاع درونی به نوع تهاجمی ترِ دفاع که به دفاع بیرونی یا دفاعِ روبه جلو معروف است، تغییر مسیر داده باشد. اشتهای مقامهای عربستان برای استیلای سیاسی بر کشورهای عموماً عرب منطقه طی سالهای اخیر کاملاً مشهود و حتی تا حدودی علنی بوده است. آیا پادشاهان عربستان سعودی دیگر از محافظه کاری سنتی خود دست کشیده اند؟
به عقیده ی نگارنده احتمالاً خیر ولی به گونه ای همان ثروت افسانه ای بلای جانشان شده است. کشور عربستان سعودی نه تنها بزرگترین صادرکننده ی نفت «سازمان اپک» بلکه از صنعت توریسم قابل قبولی نیز برخوردار است* که با توجه به اینکه همواره از جنگ و بحران برحذر بوده طبیعتاً پس انداز یا ذخایرارزی گسترده ای هم دراختیار دارد. ثروت نامحدود، سودای قدرت ازپی خود می آورد. از آنسو ثروت هنگفت همراستا؛ هم باعث رشک و هم مایه ی طمع برای قدرتمداران بزرگتر واقع میگردد.
اکنون اگر از بالاتر به اوضاع نگاه کنیم؛ امریکائیان خوب یا بد تا حدودی توانسته اند در عصر نوین بر جهان توَفُق داشته باشند[باحذف کوبا و حذف احتمالی ایران از لیست دشمنان، کره ی شمالی تنها کشور درجهان است که امریکا درآن توفیق نداشته است]. امری که قطعاً همینطوری اتفاق نیوفتاده ست بلکه نتیجه ی سالها ممارست بانفس قدرت بوده که همواره در قالب نظام دموکراسی سیال(یا دوره ای) و فراگیر (برای تمام اقشار جامعه)، قدرت را در پشت سر کشور متمرکز مینموده ست و نه در انحصار یک شخص، یک فامیل یا یک گروه مشخص!. به عنوان مثال وقتی امریکا تصمیم گرفت وارد جنگ جهانی دوم گردد تقریباً نیمی از دنیا را درپس پرده از قدرتهای استعماری آنروز دنیا بابت هزینه ی جنگ مصادره نمود که اگر نظام دموکراسی آنها در انحصار شخص یا گروه خاصی میبود احتمالاً آن شخص-گروه وارث ثروت پیروزی جنگ جهانی میشد و نه اینکه امریکا از یک قدرت معمولی تبدیل به ابرقدرتی خاص درجهان گردد. یعنی قدرت حاصل از پیروزی در پس توان کشور انباشته شد. همین قدرت در نیمه ی دیگر از جهان به تصاحب روسیه درآمد، روسیه در پناه استالین و چکمه پوشان ارتش سرخ بزرگ شد، به «اتحاد جماهیر شوروی» تبدیل گردید ولی پس از پایان ساختارِ دیکتاتوری استالین همچون حبابی ازهم فروپاشید. تا ثابت کند قدرت پایدار باید سیال باشد چه اگر انباشته گردد دیر یا زود از درون فاسد و متلاشی خواهد شد.
حالا نیمه ی دیگر دنیا هم جلودار امریکائیان نبود.
و دکترینهای نوینِ امریکای حالا ابرقدرت مطلق به گونه ای دیگر نوشته شد که لیست بلندیست*(1) و مسلماً از حوصله ی این یاداشت خارج است اما ذکر چند مورد را گریزی نیست؛ اول اینکه ابتدا باید نفت نیم کره ی جنوبی زمین (شامل خاورمینه، افریقا و امریکای جنوبی) به مصرف برسد که این یعنی روزی خواهد رسید که آینده ی شریان نفت و از پی آن صنعت و حتی بطور غیرمستقیم تکنولوژی به انحصار امریکائیان درآید.
دوم برتری نظامی بر و در جهان به گونه ایکه دربدترین شرایط قوای نظامی امریکا باید توان مقابله و حفظ برتری در مقابل اتحاد فرضی ابر قدرتهای روز جهان را داشته باشد، امری که تائید یا رد آن به دلیل حساسیت و پوشیده بودن اینگونه مسائل دشوار است ولی میتوان حدس زد که امریکائیان عرضه و توان آنرا دارند به عنوان مثال وقتی قرار شد به نیت پیروزی وارد جنگ دوم جهانی شوند، تخمین زده شد که به حدوداً یکصدهزار هواپیمای جنگی نیاز هست و قبل از ورود به جنگ، طرح ساخت 127.000 فروند جنگنده ی فوق پیشرفته با معیارهای آنروز را تهیه و اجرائی نمودند. هزینه ی آن از محل اعتبار 300 میلیارد دلاری که دولت از قبل تدارک دیده بود تامین گردید. 300 میلیارد دلار آنروز ارزش تقریبی 4.4 تریلیون دلار امروز را دارا میباشد*(2)؛ یعنی ارزش دلار حدوداً 14.5 برابر افزوده گشته حالا اگر رقم محافظه کارترِ فقط «11» برابری رشد را به صنایع نظامی نیز تعمیم بدهیم، در قوای هوائی -که نقش تعین کننده درهرجنگی را بازی میکند- به رقم «1.5میلیون»*(3) فروند جتِ جنگنده میرسیم که ایالتهای متحده امریکا اگر بالفعل به آن نرسیده باشند، مسلماً با توجه به درآمد خالص ملی و سالیانه، باالقوه توانائی تولید این حجم از محصولات هوائی را در کوتاه مدت دارا میباشند. این به غیراز توان دریائی و زمینی و همه ی اینها فقط برای یک جنگ متعارف فراهم آمده است، اما دیگر همه واقف هستیم که تکلیف جنگ بزرگ بعدی را [اگر هرگز جنگی آنچنانی دربگیرد*(4)]؛ سلاحهای اتمی معین خواهند نمود.
و سومین مسئله ی حساس حفظ ارزش دلار در معادلات اقتصادی روز دنیا به عنوان معتبرترین ارز بین المللی بود. ارزش دلار امریکا توسط دولت مرکزی ایالات متحده امریکا تضمین میگردد و همین تامین و تضمین در ثبات و امنیت باعث چیرگی دلار بر معادلات اقتصادی دنیا گردیده است. امریکا با بودجه 3.9 تریلیون دلاری درسال [2015م] تنها کشوری در جهان است*(5) که قادر است چنین مبلغی را هر ساله و به صورت تضمینی تهیه و تامین نماید. مَخلَصِ کلام اینکه امریکائیان هرسه عامل قدرت*(6) یعنی 1.خرد(یا دانش) بشری 2.ثروت 3. قوه ی قهریه را دریک مثلث گردهم چیده اند و این یعنی؛ «قدرت بلامنازع»
حال اگر به جنگ قدرت در منطقه ی خاورمیانه باز گردیم از طرفی شرایطِ کشورهائی که به عنوان مثال با چندصد هواپیما خود را حاکمان آسمان منطقه مینامند کمی خنده دار به نظر می آید و این سوال ذهن آدمی را آزار میدهد که؛ آیا به غیرازاین ست که برنده ی نهائی این بازی در هردو وجه باز همان امریکا خواهد بود؟!؛ که شلیک هر گلوله در هر جنگی در منطقه چند دلار تضمینی به جیب اربابان جنگ و دلالان اسلحه در «واشینگتن» واریز خواهد نمود.
پادشاهان عربستان که بدون مشاوران و مستشاران خارجی قادر نیستند پایه های سلطنت را حتی در میان خانواده ی سلطنتی خویش یکپارچه و هماهنگ نگه دارند، آدمی را به یاد نخوت شاه[فقید] در سالهای پایانی سلطنتش می اندازد که قصد داشت دیگر خدایان قدرت را بندگی نکند. عربستان هم اکنون به گونه ای به شدت فربه شده است و چه بسا بتوانند به سوزنی بترکانندش و به مانند کویت و عراق و افغانستان و لیبی و... دوباره از نو بسازندش!
جای تاسف دراینجاست که گفتار و رفتار ما همواره به دشمنانمان اجازه و امکان داده که یک پای ایران را نیز به بحرانها و تنشهای منطقه ای باز نمایند. گیرم که شیعیان بر دو-سه کشور منطقه حکومت کنند آیا هریک در انتها به دنبال منافع ملی کشور خود نخواهند رفت؟ آیا یک ایرانِ آباد، مستقل و پرقدرت بهتر از چند کشور بدون حاکمیت، تکه پاره و تا گلو جنگزده نیست؟
پایان این جنگها چیست؟
مگر نه اینکه آخر سر باید برسر میز مذاکره ی صلحی نشست که امریکائیان در صدرِ ظفرمندان آن نشسته اند؟ چرا امروز که فرصت هست صلح نکنیم و پای خود از معرکه ی سوریه و لبنان و فلسطین و عراق و یمن [و کلاً هرکس جواب سلاممان را داد]، برای همیشه بیرون نکشیم و به فکر خویش و آینده ی فرزندان سرزمینمان نباشیم؟
باقی بقایتان
«لندن 23/05/2015»
پانوشت؛
*: مقامهای عربستان سعودی اخیراً مدعی شده اند که در پایان پنجاهه ی اول قرن حاضر بی نیاز به نفت کشور را اداره خواهند نمود که البته به نظر مجله ی اکونومیست این آرزو کمی سخت مینماید: متن کامل مقاله ی مجله ی «اکونومیست» (به زبان انگلیسی) در: Manufacturing in Saudi Arabia
*(1): کتاب «Cold War America 1946 to 1990» تالیف: «Ross Gregory» صفحه ی «272»
[لینک اینترنتی کتاب به زبان انگلیسی: Cold War America 1946 To 1990]
همچنین: http://en.wikipedia.org/wiki/United_States_presidential_doctrines [لینک]
لیست اجمالی آن به زبان فارسی در: «https://fa.wikipedia.org/wiki/سیاست_خارجی_ایالات_متحده_آمریکا». همچنین در کتاب معروف «http://nashreney.com/content/ایران-بین-دو-انقلاب» [نسخه اول، نشر: نی] اثر جاودانه ی یرواند آبراهامیان(https://fa.wikipedia.org/wiki/یرواند_آبراهامیان) نیز میتوان سایه دکترینهای ریاست جمهوری امریکا را بر سیاست داخلی و خارجی ایران حس نمود.
اما تحولات اخیر درمنطقه به گونه ای رقم خورده که به نظر میرسد طبلهای جنگی فراگیر درحال نواخته شدن است. معروف است که گویند: هرچند ده سال وقتی تمام پول دنیا ازکف به راس هرمِ جامعه یِ جهانی میرسد و یکجا به روی هم انباشته میشود؛ پس جنون جنگ و جهانگشائی باآن ثروت هم جرقه میخورد.
رهبران عربستان سعودی که کشورشان ثروتمندترین کشور منطقه ی خاورمیانه و یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا به شمار می آید، از دیرباز به مرام سیاسی محافظه کارانه و رفتارسیاسی محتاطانه مشهور بوده اند ولی طی سالهای اخیر به نظر میرسد دکترین منطقه ای عربستان سعودی از تقویت دفاع درونی به نوع تهاجمی ترِ دفاع که به دفاع بیرونی یا دفاعِ روبه جلو معروف است، تغییر مسیر داده باشد. اشتهای مقامهای عربستان برای استیلای سیاسی بر کشورهای عموماً عرب منطقه طی سالهای اخیر کاملاً مشهود و حتی تا حدودی علنی بوده است. آیا پادشاهان عربستان سعودی دیگر از محافظه کاری سنتی خود دست کشیده اند؟
به عقیده ی نگارنده احتمالاً خیر ولی به گونه ای همان ثروت افسانه ای بلای جانشان شده است. کشور عربستان سعودی نه تنها بزرگترین صادرکننده ی نفت «سازمان اپک» بلکه از صنعت توریسم قابل قبولی نیز برخوردار است* که با توجه به اینکه همواره از جنگ و بحران برحذر بوده طبیعتاً پس انداز یا ذخایرارزی گسترده ای هم دراختیار دارد. ثروت نامحدود، سودای قدرت ازپی خود می آورد. از آنسو ثروت هنگفت همراستا؛ هم باعث رشک و هم مایه ی طمع برای قدرتمداران بزرگتر واقع میگردد.
اکنون اگر از بالاتر به اوضاع نگاه کنیم؛ امریکائیان خوب یا بد تا حدودی توانسته اند در عصر نوین بر جهان توَفُق داشته باشند[باحذف کوبا و حذف احتمالی ایران از لیست دشمنان، کره ی شمالی تنها کشور درجهان است که امریکا درآن توفیق نداشته است]. امری که قطعاً همینطوری اتفاق نیوفتاده ست بلکه نتیجه ی سالها ممارست بانفس قدرت بوده که همواره در قالب نظام دموکراسی سیال(یا دوره ای) و فراگیر (برای تمام اقشار جامعه)، قدرت را در پشت سر کشور متمرکز مینموده ست و نه در انحصار یک شخص، یک فامیل یا یک گروه مشخص!. به عنوان مثال وقتی امریکا تصمیم گرفت وارد جنگ جهانی دوم گردد تقریباً نیمی از دنیا را درپس پرده از قدرتهای استعماری آنروز دنیا بابت هزینه ی جنگ مصادره نمود که اگر نظام دموکراسی آنها در انحصار شخص یا گروه خاصی میبود احتمالاً آن شخص-گروه وارث ثروت پیروزی جنگ جهانی میشد و نه اینکه امریکا از یک قدرت معمولی تبدیل به ابرقدرتی خاص درجهان گردد. یعنی قدرت حاصل از پیروزی در پس توان کشور انباشته شد. همین قدرت در نیمه ی دیگر از جهان به تصاحب روسیه درآمد، روسیه در پناه استالین و چکمه پوشان ارتش سرخ بزرگ شد، به «اتحاد جماهیر شوروی» تبدیل گردید ولی پس از پایان ساختارِ دیکتاتوری استالین همچون حبابی ازهم فروپاشید. تا ثابت کند قدرت پایدار باید سیال باشد چه اگر انباشته گردد دیر یا زود از درون فاسد و متلاشی خواهد شد.
حالا نیمه ی دیگر دنیا هم جلودار امریکائیان نبود.
و دکترینهای نوینِ امریکای حالا ابرقدرت مطلق به گونه ای دیگر نوشته شد که لیست بلندیست*(1) و مسلماً از حوصله ی این یاداشت خارج است اما ذکر چند مورد را گریزی نیست؛ اول اینکه ابتدا باید نفت نیم کره ی جنوبی زمین (شامل خاورمینه، افریقا و امریکای جنوبی) به مصرف برسد که این یعنی روزی خواهد رسید که آینده ی شریان نفت و از پی آن صنعت و حتی بطور غیرمستقیم تکنولوژی به انحصار امریکائیان درآید.
و ایران؟ |
و سومین مسئله ی حساس حفظ ارزش دلار در معادلات اقتصادی روز دنیا به عنوان معتبرترین ارز بین المللی بود. ارزش دلار امریکا توسط دولت مرکزی ایالات متحده امریکا تضمین میگردد و همین تامین و تضمین در ثبات و امنیت باعث چیرگی دلار بر معادلات اقتصادی دنیا گردیده است. امریکا با بودجه 3.9 تریلیون دلاری درسال [2015م] تنها کشوری در جهان است*(5) که قادر است چنین مبلغی را هر ساله و به صورت تضمینی تهیه و تامین نماید. مَخلَصِ کلام اینکه امریکائیان هرسه عامل قدرت*(6) یعنی 1.خرد(یا دانش) بشری 2.ثروت 3. قوه ی قهریه را دریک مثلث گردهم چیده اند و این یعنی؛ «قدرت بلامنازع»
(نام خالق کاریکاتور در زمینه ی تصویر) |
پادشاهان عربستان که بدون مشاوران و مستشاران خارجی قادر نیستند پایه های سلطنت را حتی در میان خانواده ی سلطنتی خویش یکپارچه و هماهنگ نگه دارند، آدمی را به یاد نخوت شاه[فقید] در سالهای پایانی سلطنتش می اندازد که قصد داشت دیگر خدایان قدرت را بندگی نکند. عربستان هم اکنون به گونه ای به شدت فربه شده است و چه بسا بتوانند به سوزنی بترکانندش و به مانند کویت و عراق و افغانستان و لیبی و... دوباره از نو بسازندش!
جای تاسف دراینجاست که گفتار و رفتار ما همواره به دشمنانمان اجازه و امکان داده که یک پای ایران را نیز به بحرانها و تنشهای منطقه ای باز نمایند. گیرم که شیعیان بر دو-سه کشور منطقه حکومت کنند آیا هریک در انتها به دنبال منافع ملی کشور خود نخواهند رفت؟ آیا یک ایرانِ آباد، مستقل و پرقدرت بهتر از چند کشور بدون حاکمیت، تکه پاره و تا گلو جنگزده نیست؟
پایان این جنگها چیست؟
مگر نه اینکه آخر سر باید برسر میز مذاکره ی صلحی نشست که امریکائیان در صدرِ ظفرمندان آن نشسته اند؟ چرا امروز که فرصت هست صلح نکنیم و پای خود از معرکه ی سوریه و لبنان و فلسطین و عراق و یمن [و کلاً هرکس جواب سلاممان را داد]، برای همیشه بیرون نکشیم و به فکر خویش و آینده ی فرزندان سرزمینمان نباشیم؟
باقی بقایتان
«لندن 23/05/2015»
پانوشت؛
*: مقامهای عربستان سعودی اخیراً مدعی شده اند که در پایان پنجاهه ی اول قرن حاضر بی نیاز به نفت کشور را اداره خواهند نمود که البته به نظر مجله ی اکونومیست این آرزو کمی سخت مینماید: متن کامل مقاله ی مجله ی «اکونومیست» (به زبان انگلیسی) در: Manufacturing in Saudi Arabia
*(1): کتاب «Cold War America 1946 to 1990» تالیف: «Ross Gregory» صفحه ی «272»
[لینک اینترنتی کتاب به زبان انگلیسی: Cold War America 1946 To 1990]
همچنین: http://en.wikipedia.org/wiki/United_States_presidential_doctrines [لینک]
لیست اجمالی آن به زبان فارسی در: «https://fa.wikipedia.org/wiki/سیاست_خارجی_ایالات_متحده_آمریکا». همچنین در کتاب معروف «http://nashreney.com/content/ایران-بین-دو-انقلاب» [نسخه اول، نشر: نی] اثر جاودانه ی یرواند آبراهامیان(https://fa.wikipedia.org/wiki/یرواند_آبراهامیان) نیز میتوان سایه دکترینهای ریاست جمهوری امریکا را بر سیاست داخلی و خارجی ایران حس نمود.
*(2): منبع فیلم مستند «جنگ جهانی دوم از فراز آسمان» که ظاهراً تلویزیون من و تو یک نسخه فارسی ازآن تهیه نموده است ولی درحال حاضر در لیست پخش تلویزیونی بوده و برروی وبسایتشان قابل دسترس نیست. به محض آزاد شدن ویدئو به روزرسانی کرده لینک مستقیم را اضافه خواهم کرد. اکنون قادرید مستند فوق را در اینجا ببینید: فیلم جنگ جهانی دوم از فراز آسمان
*(3): این رقم فقط یک حدس ماخوذ از ریاضی میباشد. ولی باید درنظر داشت که امریکائیان مدعی اند طی چهارسال آخر جنگ دوم بالای یکصدهزار فروند جنگنده ساخته اند (سالی 25.000) و نزدیک به 70 سال از جنگ جهانی دوم فرصت داشته اند تا به این رقم برسند، یعنی تولید سالیانه 20.000 فروندی!. پر واضح است که اطلاعات مربوط به قوای نظامی واقعی هر کشور به عنوان اسناد فوق محرمانه، طبقه بندی شده هرگز رقم واقعی آن رسماً اعلام یا حتی اجازه ی انتشار نمیابند ولی مرسوم است که کشورهای ضعیفتر با بزرگنمائی، به قدرت خود میپردازند تا چاشنی ارعاب را با خود همراه کنند! درحالیکه کشورهای قویتر با ابهام و رو ننمودنِ دست واقعی خویش، دشمنان را به اشتباههای عظیم محاسباتی وادار میکنند!!.
*(3): این رقم فقط یک حدس ماخوذ از ریاضی میباشد. ولی باید درنظر داشت که امریکائیان مدعی اند طی چهارسال آخر جنگ دوم بالای یکصدهزار فروند جنگنده ساخته اند (سالی 25.000) و نزدیک به 70 سال از جنگ جهانی دوم فرصت داشته اند تا به این رقم برسند، یعنی تولید سالیانه 20.000 فروندی!. پر واضح است که اطلاعات مربوط به قوای نظامی واقعی هر کشور به عنوان اسناد فوق محرمانه، طبقه بندی شده هرگز رقم واقعی آن رسماً اعلام یا حتی اجازه ی انتشار نمیابند ولی مرسوم است که کشورهای ضعیفتر با بزرگنمائی، به قدرت خود میپردازند تا چاشنی ارعاب را با خود همراه کنند! درحالیکه کشورهای قویتر با ابهام و رو ننمودنِ دست واقعی خویش، دشمنان را به اشتباههای عظیم محاسباتی وادار میکنند!!.
*(4): دوستی در لندن دارم به نام «دیوید شایلر»؛ [لینک: https://en.wikipedia.org/wiki/David_Shayler] که مامور اسبق سازمانهای مخفی «ام.آی5» و «ام.آی6» بوده، البته وی 18 سال پیش به قصد افشاگری به سازمان مطبوعش پشت کرد و به فرانسه پناه برد. باری ایشون که درحال حاضر در انگلستان زندگی میکند٫ میگفت: اگر جنگی در حد جهانی بخواهد دربگیرد در ابتدای امر کامپیوترهای پنتاگون شبکه های ارتباطِ مخابراتی و سیستمهای کامپیوتری وابسطه به اینترنت ازجمله سیستم بانکی و نقل و انتقال پول در دنیا را به کنترل خود درآورده سپس قوای نظامی امریکا با تکیه به بیش از 700 پایگاه نظامی پیشرفته و موثر در اقصی نقاط سوق الجیشی دنیا ازجمله در 130 کشورِ جهان کنترل تمام مراکز قدرت اعم از نظامی، سیاسی، رسانه ای، اقتصادی، صنعتی و تکنولوژیکی را در سراسر جهان در اختیار گرفته نوعی حکومت نظامی برقرار خواهند نمود و به نظر وی؛ اینچنین قبل از شلیک اولین گلوله ی جنگ، دنیا را فلج و لاجرم به تسلط خود درمی آورند. البته همه میدانیم که ناتو و کشورهای متحد اروپائی، کانادا و استرالیا بعلاوه ی ژاپن در آسیا و اسرائیل در خاورمیانه قطعاً درآن روز درکنار متفق و متحد ابرقدرت خود باقی خواهند ماند. و این کارِ پیروزی و چیرگی بر امریکا را بسیار دشوار، پیچیده و شاید حتی غیرممکن بنماید.
*(5): باید در نظر داشت که گرچه چین نیز سالیانه همچین مبلغی را قادر است تهیه نماید ولی اولا تضمینی نیست و در ثانی چین 4/25 برابر جمعیت بیشتری دارد؛ یعنی امریکا 4.25 برابر بیشتر قدرت مانور و استفاده از پول خود را دارا ست. مقایسه ی درآمد سرانه ی کشورها (دراین لینک)، ادعای بالا را ثابت مینماید؛ امریکا با احرازِ رده ی 14م در بالای جدول قرار داشته درحالیکه چین حتی پس از ایران(96) و در رده ی یکصدم جدول قرار دارد(آمارسال2012م) که با استانداردهای بین المللی این یعنی چین هنوز کشور فقیری به حساب می آید.
*(5): باید در نظر داشت که گرچه چین نیز سالیانه همچین مبلغی را قادر است تهیه نماید ولی اولا تضمینی نیست و در ثانی چین 4/25 برابر جمعیت بیشتری دارد؛ یعنی امریکا 4.25 برابر بیشتر قدرت مانور و استفاده از پول خود را دارا ست. مقایسه ی درآمد سرانه ی کشورها (دراین لینک)، ادعای بالا را ثابت مینماید؛ امریکا با احرازِ رده ی 14م در بالای جدول قرار داشته درحالیکه چین حتی پس از ایران(96) و در رده ی یکصدم جدول قرار دارد(آمارسال2012م) که با استانداردهای بین المللی این یعنی چین هنوز کشور فقیری به حساب می آید.
*(6): «ابعاد قدرت»؛ اثر: «الوین تافلر Alvin Toffler»
[لینک: زندگینامه ی آقای تافلر کاری از «الهه اکبری پور» تابستان ۱۳۹۳]
[لینک: زندگینامه ی آقای تافلر کاری از «الهه اکبری پور» تابستان ۱۳۹۳]